بی تو تنها و خسته ام.
خسته تر از مادری که شب ها تا سحر با فرزند بی تاب و دلبندش نخوابیده است.
غمگینم، غمگین تر از کویری که در تمام دوران حیاتش حتی یک قطره باران ندیده است. چهره ام مملو از درد و رنج است از فراق تو، عزیزم به یاد می آورم زمانی را که در کنارم بودی، غم های دیرینه ام و روزهای سیاه زندگی ام را در کنارت زیبا می دیدم. تو مانند درختی بودی که دربرهوت قلبم روئیده باشد و هر روز این درخت را با دریای محبت آبیاری می کردی. هیچ می دانستی دورانی که با تو بودم، بهترین زمان زندگی ام بود. دورانی که والاتر از شهد عسل و محبت مادر، اما افسوس با رفتنت کاخ امید و آرزویم واژگون شد و همچون مجنون واله و شیدا. مجبور به پناه آوردن به غار و مصاحبت با وحوش شدم، در آن لحظات بحرانی بود که دست نیاز به سوی یزدان گشودم و طلب مرگ نمودم.
اما افسوس نیایشم اجابت نیافت ودرد هجرانت چون مرگ بربالین غمبارم مهمان شد. بیاد دارم زمانی که می خواستی به دیدارم بیایی کلبۀ وجودم را از گلهای عشق و دوستی پر کردم دریغا که با آمدنت به خانه ً قلبم زحماتم به هدر رفت. زیرا چشم تو دریایی بود و من قطره ای از آن، در آن هنگام صوت محزون روحم عاشقان را به گریستن وامیداشت. ای فانوس عشق بازگو بعد از رفتنت به کدامین سو روی آورم چرا که، در هر حال یاد و خاطره ات آزارم می دهد. می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : بي تو , بي تو تنها و خسته ام , خسته ام , خسته تر از هر مادري ,
مطالب مرتبط
نظرات
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید